-وعدهٔ پروردگار به مؤمنین
اما انسانی که عارف به خودش است، هشتادساله است و ده جور بیماری بدنی دارد، غصهٔ نمازش، غصهٔ قرآن خواندن، غصهٔ ذکر گفتن و غصهٔ کمک به مستمندان و دردمندان را دارد، هیچ هم سرگردان نیست و هر وقت به او بگویی حالت چطور است، با یقین می گوید: می گوید دارم به بهشت می روم، می خواهی حالم چطور باشد؟ مگر وعده های خدا را در قرآن نمی بینی؟ «وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی ها وَ مَسٰاکنَ طَیبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکبَرُ ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 72). این چهارتا درد بدن هم از عوارض امور مادی است؛ مواد تحولات و تغییرات دارد، حالا من چرا غصهٔ بدنم را بخورم؟ اگر حرکت عمر چشمم را گرفت، یک چشم نو از این چشم کهنه پدید می آید. یک گوش نو، اسکلت نو، پوست و گوشت نو و قیافهٔ خیلی خوشگل نو، بعد از این ورشکستگی بدن هست؛ البته نه ورشکستگی من! من ورشکسته نیستم، بلکه من با او، انبیائش، ائمهٔ طاهرین(علیهم السلام) و قرآن پیوند دارم و ورشکسته نیستم. اشتباه نکنید! بدن مادی ورشکسته شده و این هم یک امر طبیعی است؛ برای همهٔ انبیا و اولیا هم ورشکسته شده است. این طبع خاک و مواد است اشتباه نگیری! من ورشکسته نشده ام، بدن تخریب می شود و هر کجای آن که خراب می شود، آن طرف آبادترش سربرمی آورد.
-درخشش چهرهٔ مؤمنین در قیامت
من وقتی وارد عالم بعد شدم، پیغمبر(ص) می فرمایند سن کل اهل بهشت حدود 20-22 ساله است: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نٰاعِمَةٌ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 8)؛ «یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ»(سورهٔ آل عمران، آیهٔ 106)، قیافه ها مثل ماه می درخشد. بدن ها در حالت بیست سالگی است، کهنه و ورشکسته هم دیگر نمی شود. بله اینجا بدنم ورشکسته شد، خب بشود و طبیعتش است، از خدا هم گلایه ندارم. اصلاً مواد قابل تغییر و تحول است و آن که تغییر نپذیرد، تویی؛ ولی بقیه همه قابل تغییرند. الآن دانشمندان می گویند با تلسکوپ که نگاه می کنی، لکه های سیاهی روی خورشید افتاده است، لکه ها نشان می دهد که آن هم مثل ما به طرف پایان عمر می رود؛ تا جایی که پروردگار می فرماید: «إِذَا اَلشَّمْسُ کوِّرَتْ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 1) و تمام و تاریک و سیاه می شود، «وَ إِذَا اَلنُّجُومُ اِنْکدَرَتْ»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 2). این طبع عالم است. بدن من هم یک گوشهٔ این جهان مادی است و طبعش این است که ورشکسته شود. حالا من بنشینم و در خانه در سرم بزنم و ناله کنم که جوانی کجایی، یادت بخیر! دارم جوان تر می شوم، برای چه گذشته را نگاه کنم و ناراحت شوم؟ پشیمان هم نیستم، خیلی هم شاد و راحتم.
البته همهٔ اینها را براساس آیات می گویند؛ چون خودشان را از طریق قرآن و روایات شناختند و جایگاه خودشان را می فهمند. خوب عنایت می کنید؛ این بحث و داستان خیلی لطیف است! لذا دربارهٔ اینها می گوید: «أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لاٰ هُمْ یحْزَنُونَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 62﴾. حالا بدنش را نگاه می کند، می بیند همه اش کج وکوله شده است؛ نور چشم و شنوایی گوش رفت، زبان کُند شده، سفره که می اندازند، نمی تواند هرچه سر سفره است، بخورد. اصلاً هیچ وحشتی ندارد و می گوید این طبیعت ماده است و غصهٔ گذشته را هم نمی خورد، چون پروندهٔ گذشته را که نگاه می کند، می بیند پر از نماز، روزه، کار خیر، صدق، نماز نیمهٔ شب، گریهٔ و گریهٔ برای ابی عبدالله(ع) و اهل بیت(علیهم السلام) است. اصلاً غصه نمی آورد؛ یعنی هر کاری هم بکند که غصه بخورد، غصه نمی خورد! چون طبع این وجود ابداً غصه نمی آورد. حالا امیر ما، امیر همه مان، امیر کل، امیر گذشتگان و امیر همهٔ آیندگان، وقتی فرقش در تاریکی شب شکافت و خون فوران کرد، گفت: «فزت و رب الکعبه» من به کامیابی رسیدم، «لاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ» از چه چیزی بترسم و بیم داشته باشم؟ یعنی اینها که خودشان می دانند دوزخی نیستند، برای چه بترسند؟ آنها می دانند که گذشته را فدا و خرج غیر خدا نکرده اند، چرا غصه بخورند؟
-زیباترین جابه جایی عالم خلقت
من این را یک بار در دههٔ عاشورا(نمی دانم چندسال پیش) گفته ام؛ این آدم های بامعرفت مثل شما که خودتان را شناخته اید، بنده و مملوک هستید، در این دنیا مهمان هستید، می دانید که باید بدن و جان را هزینهٔ یک معشوق کنید که همهٔ کلیدها و همه چیز به دست اوست: «بِیدِهِ الْخیر وَ هُوَ عَلیٰ کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» بندهٔ من! این بدن ورشکسته ات را می گیرم و بدنی بیست ساله، زیبا و تر و تازه به تو می دهم؛ این خانه ات را از دنیا می گیرم و بهشت ابد به تو می دهم که «عرض ها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ»(سورهٔ آل عمران، آیهٔ 133)؛ این شکمی که حالا دکتر گفته این سی تا غذا را نخور، یک خرده نان و پنیر یا نان و هندوانه بخور، از تو می گیرم و شکمی به تو می دهم که هرچه نعمت در بهشت است، از هر کجایش دلت بخواهد، «تَشْتَهِیهِ اَلْأَنْفُسُ»(سورهٔ زخرف، آیهٔ 71) بخور؛ نه سردرد و نه دل درد می گیری، نه طُخَمه پیدا می کنی. در حقیقت، من هیچ چیز از تو نگرفته ام، بلکه جابه جا کرده ام و این جابه جایی زیباترین جابه جایی در عالم خلقت است. این هزینه شدن است.
فرم در حال بارگذاری ...