آیا معنای نظم، همین چیزی است که برخی از ما در ذهن داریم؟ آیا وقتی ظرف ها سرجای خودشان نباشند، بی نظمی شکل گرفته است؟ آیا فرقی نمی کند که این ظرف ها توسط چه کسی از جای خودش بیرون آمده است؟ اگر به معنای حقیقی نظم، توجه کنیم، باید بگوییم که بیرون آمدن ظرف ها از جای خودشان، اگر به وسیله پدر یا مادر انجام گرفته باشد، بی نظمی است و اگر کودک این کار را انجام داده باشد، عین نظم است. نظم کودک، در بی نظمی است. البته، برای این ادعا دلیلی هم می آورند که آن هم توجه به مفهوم حقیقی نظم است.
نظم، یک امر نسبی است؛ یعنی نظم هر چیزی متناسب با خود آن چیز، تعریف می شود. نظم در اصطلاح به این معناست که هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. برای به دست آوردن ملاک های منظم بودن هر چیزی، باید آن چیز را به خوبی شناخت و به هدف آن هم آگاهی داشت.
ما اگر کودک را بشناسیم و بدانیم که آزادی نیاز اوست و قبول کنیم که کودک، بدون آزادی نمی تواند دوره کودکی خود را آن گونه که باید، طی کند، خواهیم پذیرفت که نظم در تربیت کودک، آزادی دادن به اوست. حالا وقتی که آزادی را پذیرفتیم، باید لوازم آزادی را هم بپذیریم. یکی از لوازم آزادی، ریخت و پاش هایی است که به صورت طبیعی در خانه صورت می گیرد.
بنابراین، ما با توجه به تعریف نظم و شناختی که از کودک داریم، باید بگوییم که تربیت منظم کودک، یعنی آزادی دادن به او در زیر هفت سال.
نکته دیگری که باید در نظر گرفت، آن است که کودکی که گرایش به آزادی دارد، به نظم به معنایی که ما بزرگ ترها در نظر داریم گرایشی ندارد. نظم کودکانه با نظم بزرگ ترها بسیار متفاوت است.
کودک، وقتی اسباب بازی هایش را آن طور که خودش می خواهد، مرتب می کند، لذت می برد. البته ترتیبی که او دوست دارد، از نگاه ما پراکندگی است.
به سفارش مادرم
این کتاب دربرگیرنده روایاتی داستان گونه پیرامون زائران و موکب داران و خانواده های شرکت کننده در پیاده روی عظیم اربعین حسینی، با ملیت ها و فرهنگ های مختلف و نیز عکس هایی مستند از آنهاست. در این کتاب روایت بیست و سه نفر از سفر پیاده روی اربعین نوشته شده است که منحصر به فردترین داستان ها را داشته اند. نویسنده در این کتاب با مخاطب قرار دادن مادر خود، مشاهدات خود را از دیدار با پیاده روندگان این مسیر ثبت کرده
بخشی از کتاب:
در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن بااعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه ی پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و به اندازهی حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچوقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما… مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کردهاند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکسهایی که آنها از این سفر میگیرند، چیزی بنویسم، مشتاقتر از همیشه، خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم و نرفتم که روی عکسهایی که دوستان عکاسم میگیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمیتوانست به این سفر بیاید.
مشخصات کتاب:
عنوان: به سفارش مادرم
نویسنده: احسان حسینی نسب
ناشر: به نشر
سال چاپ: 1397
در متون دینی ما روایات بسیاری برای فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده است. محمدبن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده : «اگر مردم می دانستند زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت دارد، به درستی که از شوق می مردند و نفس هایشان از روی حسرت بند می آمد. گفتم چقدر فضیلت دارد؟ حضرت فرمودند: هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند از روی اشتیاقی که به او دارد، خدا برایش هزار حج مقبول و هزار عمره مبروره و اجر هزار شهید از شهداء بدر و اجر هزار روزه دار و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب هزار بنده آزاد کردن که مراد از آن رضای خدا باشد، می نویسد. (وسائل الشیعه / ج 14 /ص 453) با توجه به اهمیت این مسئله و از آنجا که امر زیارت حضرت در کربلا برای همه میسر نمی شود و فرموده اند هر کجا ذکر امام حسین علیه السلام برپا شود ملائکه آسمان نازل می شوند و فرموده اند هر کس برایش مقدور نمی شود به زیارت رود در مجالس ذکر حضرت سیدالشهداء حضور پیدا کند و اینکه اهل بیت ما فرموده اند « نیت المؤمن خیر من عمله »؛ در آستانه اربعین حسینی روز دوشنبه 30/7/97 در مدرسه معصومیه برنامه روضه خوانی و ذکر مصائب اهل بیت عصمت و طهارت (روضه کاروان اسرا و حضرت رقیه) برگزار گردید و در پایان مجلس حاضران پذیرایی شدند.
به مناسبت هفته تربیت بدنی در فضای مدرسه احادیثی از اهل بیت در همین خصوص نصب گردید و برنامه پیاده روی به تپه نورالشهدا و قرائت زیارت عاشورا همراه با زیارت قبور مطهر شهدا روز چهارشنبه 25/7/97 با حضور طلاب مدرسه معصومیه انجام پذیرفت.
من شرمنده توام،اگر تو را از یک نسخه عالی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام!
قرآن من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را میخوانند و تو را میشنوند آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی …”دکتر شریعتی”
باارائه مقدمه ی مذبور موضوع این مقاله واضح گردید؛ در این مبحث سعی بر آن داریم تا مظلومیت قرآن را به اذهان نزدیک ساخته و راهکارهایی برای رفع مهجوریت این کتاب مقدس ارائه کنیم.
لازم به ذکر است؛ مخاطب اصلی ما در این بخش، تمامی مسلمانان و بالاخص مومنان هستند. همان گونه که خداوند بارها و بارها ایشان را با عبارت “یا ایهالذین آمنو” خطاب کرده و توصیه های فراوانی برای برفنا نرفتن ایمان و نیز سبک صحیح زندگی به ایشان ارائه داده است. کتابی که نه تنها مومنان، بلکه هر مسلمانی و لو افراد کم ایمان، برای آن احترام خاصی قائل بوده و اجازه اهانت یا ایستادگی در برابر آیات آن را به خود نمی دهد.
یک سوال از وجدان های پاک:
به راستی اگر قرآن را به حقانیت و بی مانند بودن قبول داریم و اگر آن را معجزه جاوید و بی مانند تاریخ می دانیم چرا تا این حد از آن غافل مانده ایم؟!
شباهت ما و قوم بنی اسراییل!!
همه ی ما این کتاب آموزش طرح زندگی را در بالاترین نقطه خانه گذاشته و از دسترس همگان مخفی نگه می داریم، اما آیا این طرز تکریم با احترامی که قوم بنی اسرائیل برای گهواره ی موسی (ع) قائل بوده و آن را بوسیده و به علت ارزشمند بودنش دور از دسترس قرار می دهند فرقی دارد؟ آیا افرادی که با این روش از قرآن استفاده میکنند شامل آیه ای که در آن قوم بنی اسرائیل را به دراز گوشانی تشبیه کرده که کتاب را حمل کرده بر فرق سر می نهند اما هیچ بهره ای از متن آن نمی برند نمی شوند؟
آیا این شبیه رفتار امروزمان با قرآن نیست ؟ که نهایت توجهمان، گوش فرا دادن به صوت های زیبا و دلنشین قرآنی است و یا خواندن آن با لهجه ی عربی و یا ترتیل و صوت زیبا است و….آری این است معنای واقعی مهجوریت قرآن!!
احترام در ظاهر اهانت در باطن!!
اما اینک؛ تنها موارد استفاده مان از این معجزه عجیب، گذاشتن آن در بالاترین نقطه خانه یا اولین وسیله ای که وارد خانه ی جدید می کنیم به بهانه ی احترام، یا رد شدن از زیر آن در موقع سفر و یا خواندن آن با صوت خوش در مراسمات عزاداری و یا استفاده از آیات آن با خط خوش بر سر در اماکن مذهبی و …است.
این روزها حافظان و قاریان زیادی نسبت به گذشته تربیت می شوند، اما آیا عاملان به قرآن هم زیادند؟
چند قصه در دل قرآن نهفته ؟
چند درصد از ما تا کنون می دانستیم، که بیش از ۲۰۰۰ قصه در تک تک آیات این معجزه ی جاوید و این یادگار پیامبر(ص) نهفته است؟! کدامیک از ما تا کنون تمام این قصص را که هر یک سرشار است از عبرت ها و درس های زندگی با تدبر مطالعه کرده یا حتی شنیده ایم؟
آیا پیامبر(ص) از ما خواهد گذشت که با کتابی که آنقدر برای تنظیم آن زحمت کشیده و برای نزول آیه به آیه ی آن لرزه بر اندام مبارکش ظاهر می شد، اینگونه بی مهری می کنیم؟! مگر نه این است که وجود مبارک ایشان در لحظات آخر زندگی در حدیث ثقلین، ما را به ادای حق قرآن و اهل بیت در آخرین روز عمرش سفارش کرد؟! با اهل بیتش که آنگونه رفتار کردند و اینک با قرآن اینگونه!!!!
نقش های مختلف در مهجور شدن این کتاب آسمانی و ارائه چند راهکار!
۱ _نقش شیطان:
در این بین نبایستی از نقش شیطان این دشمن قسم خورده ی آدمی غافل ماند! بد نیست بدانیم که این موجود رجیم، برای منحرف کردن مومنان از ابزاری مانند پیشنهاد فعل گناه استفاده نمی کند بلکه از طریق القای امنیه ی باطل یعنی مشغول کردن آنها به کارهای لغو و بیهوده که با اینکه گناه نیست ولی ثمره چندانی برای آخرت و رضایت مندی خداوند ندارد، ایشان را از کشف حقیقت باز می دارد.
۲_ نقش معلمان و مربیان کودک:
دوم آنکه این تربیت از عوان کودکی است که می تواند مقدمه انسان سازی گردد و با استناد به حدیث گرانقدر امام علی (ع) که فرموده اند “کسب علم در کودکی مانند حک کردن بر روی سنگ است” و با عنایت به آنکه علم حقیقی و هر آنچه از تر و خشکی که مربوط به سبک صحیح زندگی است در دل این کتاب آسمانی نهفته است بایستی از مهد های کودک شروع کنیم تا مقاطع بالاتر آن هم نه تنها حفظ سوره و یا قرائت طوطی وار آن بلکه با تفسیری متناسب با سن کودک او را از همان خردسالی با معارف بر حق الهی آشنا سازیم.
کودکی که از همان ابتدای زندگی با سخنان بر حق پروردگارش آشنا گشته و آن را تا سنین جوانی ادامه دهد، طبق فرموده ی پیامبر اکرم(ص) “قرآن با گوشت و پوستش آمیخته می گردد”. و آیا چنین جوانی دیگر به تقلید کور کورانه از غربیان دست نشانده ی شیطان در امور زندگی اش خواهد پرداخت؟
آیا کسی که با جان و دل در سنین خردسالی با قرآن مانوس گشت می تواند در بزرگسالی به یک اختلاص گر و غارت کننده ی اموال عمومی مبدل گردد؟ آیا فردی که در کودکی قرآن را بهترین همراه و همنشین خود قرار میدهد باز هم در نوجوانی سردرگم خواهد ماند و به دنبال الگوهای پوچ و واهی خواهد رفت؟ هرگز چنین نخواهد شد!!
۳_ نقش سخنرانان:
مورد دیگر نقش سخنرانان در محافل عمومی است، این روزها هر سخنرانی که از علوم غیر الهی سخن به میان آورد جزو دانشمندان محسوب گشته و و مورد عنایت همگان قرار می گیرد اما افسوس که به محض دیدن یک روحانی در حال سخنوری، یا شبکه تلویزین تعویض میگردد و یا گوش ها ناشنوا می گردند! آیا اگر سخنوران با قول لین و همراه با بلاغت کلام تربیت شوند باز هم چنین خواهد شد؟ به راستی ما چند نفر مثل آقای قرائتی داریم که قرآن را اینگونه شیرین تفسیر کند؟ چه اشکالی دارد همه ی سخنوران از شیرینی شوخی و مزاح در سخنرانی هایشان مستفیذ شده و با جوایزی هرچند کوچک جو سخنرانی های خویش را دلنشین و تاثیر گذارتر کنند؟
۴_ نقش صدا و سیما:
نهاد دیگر که می تواند تاثیری بس شگرف در این مقوله داشته باشد صدا و سیماست. نهادی که می تواند به راحتی از طریق تلویزیون این جعبه ی جادویی، افراد را با قرآن و معارف بر حقش آشنا سازد.
از حق نگذریم تا کنون برنامه های قرآنی زیادی در تلویزیون برگزار شده است، اما چند نفر از افرا جامعه به این میزگرد های قرآنی توجه می کنند؟! مردم ما چه مدت از شبانه روز را به پای برنامه های پر محتوا و پر مفهوم شبکه قرآن می نشینند؟! و در عوض، چند درصد از مردم به پای فیلم های پر مخاطب و سریال های طنز می نشینند؟ آیا وقت آن نرسیده است که روش القای مفاهیم قرآنی را از حالت رسمی و یکنواخت دربیاوریم؟ آیا اسلام مخالف آن است که معارف قرآنی در قالب یک مسابقه ی شاد و مفرح که هم تفریح است و هم آموزش گنجانده شود؟ آیا اشکالی دارد که در سریال های ولو طنز (که بیشترین مخاطب را دارد) در میان دیالوگ های بازیگران از فرامین الهی استفاده شود؟ آیا معنای واقعی طنز که گویای حقایق زندگی است مخالفتی با آیات قرآن و آموزه های دینی دارد؟ و اینجاست که خلا نویسندگان قدر در جامعه به خوبی حس می شود.
دیگر نکته اینکه همانگونه که در مباحث قبل متذکر شدیم؛ کتاب مقدس دین ما مملو از قصص زیبا و زندگی ساز است، بیش از ۲۰۰۰ قصه قرآنی کم چیزی نیست برای پر و بال دادن و تبدیل شدن به فیلم های بسیار پر محتوا و در عین حال پر مخاطبی چون یوسف پیامبر، مردان آنجلس و یا مریم مقدس، که از آنجایی که قصه ای شیرین و جذاب دارند با آنکه ده ها بار در طی این چند سال از تلویزیون پخش شده اند هنوز مخاطب را به پای خود میخ کوب میکنند. و افسوس که تعداد این فیلم ها از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند.
آیا زمان آن نرسیده اسست که مسئولین صدا و سیما به خود بیایند و با همکاری حوزه و دانشگاه رشته هایی چون فیلم سازی یا ساخت انیمیشن با محتوای قصص قرآنی و روایی تاسیس کنند؟ مگر کشور ما چقدر به دکتر و مهندس احتیاج دارد؟ آیا موقع آن فرا نرسیده است که کمی در ایجاد رشته های دانشگاهی تامل کنیم؟ آیا کم هزی نه میشود برای اهداف پوچ و واهی؟! آیا این معجزه جاوید الهی آنقدر ارزش ندارد که برای ساختن فیلم های پر محتوای مذکور هزینه کنیم.
هیهات…!!! در جامعه ای که حقوق یک فوتبالیست نیمکت نشین یک میلیارد تومان در سال است چقدر هزینه صرف نشر و ارائه معارف قرآنی می شود؟
مگر نه این است که حقوق مربی قرآن جز معدود حقوق هایی است که بایستی از بیت المال برداشته شود؟ چرا حقوق اکثر مربیان قرآنی آنقدر ناچیز است که بهتر است بگوییم فی سبیل الله قرآن درس می دهند؟
سخن آخر:
و چه زیبا مولای متقیان امروز را پیشگویی کرده و فرمودند ” همانا پس از من روزی بر شما فرا خواهد رسید که چیزی پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. و نزد مردم آن زمان کالایی زیانمند تر از قرآن نیست،…. حاملان قرآن آن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش می کنند، پس در آن روز قرآن و پیروانش ا میان مردم رانده و مهجور میگردند و هر دو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانن و پناهگاهی میان مردوم ندارند، پس قرآن و پیروانش در میان مردم هستند اما گویا حضور ندارند؛ با مردم اند ولی از آنان بریده اند… پس از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند و آنان جز خطی را از قرآن نشناسند”(نهج البلاغه خطبه ۱۴۷)